دل نوشته غدیری من ....
غدیر، نام اقیانوس بیکرانی است که افق در افق، با آسمان نسبت دارد و موج در موج، همآغوش عرش است. عرش، از آخرین موجهای غدیر آغاز میشود.
خوش به حال فرشتگان که هر شامگاه، با سرخی شفق، فوج فوج در زلال بیکران غدیر بال میشویند و در ساحل سبز غدیر به نماز میایستند!
آدم از بهشت شروع شد و به زمین پیوست و سالها در زمین گشت و گشت؛ با شیون و اندوه. سرانجام، غدیر خم را یافت و از معبر غدیر، دوباره به بهشت بازگشت. در جاذبه این خاکدان سخت، غدیر تنها بال پرواز به سمت بهشت است. دیگر هر چه هست، خاک است، خون است، خاکستر است.
یکصد و بیست و چهار هزار چشمه از ازل تا به ابد جاری گشت و به غدیر پیوست.
اینک غدیر، حاصل یکصد و بیست و چهار هزار چشمه زلال رسالت است که موج در موج، عرفان و معرفت را فراراه انسان قرار داده است.
«فَصَلّ لِرَبِّکَ وَانْحَرْ».
پس اگر هنوز ذوق تماشایت هست بیا به کرانه غدیر بایست تا پنجرههایی از عرش در برابرت گشوده شود و تو را به تماشای لوح و قلم ببرد.
هیچگاه آرزو کردهای که تو در لب دریایی، آهسته آهسته قدم بزنی و فرشتگان، فوج فوج از برابرت پرواز کنند؟ اگر جوابت آری است، در یک غروب، دست از هر چه هست و نیست بشوی و تنها یک دل با خود بردار و در کرانه غدیر برو، ببین پرواز فرشتگان چقدر زیباست، چقدر تماشایی!
هر کس که یک بار گذرش بر کرانههای غدیر افتاده باشد، دیگر همیشه مست است، همیشه عاشق است. دیگر هیچگاه غم سراغش نخواهد آمد.
پس پیراهنی از غدیر مبارکت باد!